نفسم پارسانفسم پارسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

♥ کلبه آموزشی سرگرمی پارسا ♥

داستان دختری که خدا از او عکس می‌گرفت!

1392/10/21 17:19
نویسنده : مامان پارسا
1,058 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.

 

بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.

مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.

اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.

زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟

دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!

این گونه است که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی کنارتان است. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!

پسندها (1)

نظرات (1)

pani
19 بهمن 92 11:19
سلام وبت خیلی قشنگه دوس دارم لینکت کنم بخونمشون ولی فقط این افراد انلاین و حمایت از ما شلوغش کرده هر جای صفحه میاد اصلا نمیذاره مطالب رو درست بیبنم کاش میشد گوچیکتر باشه
مامان پارسا
پاسخ
ممنون که سر زدی،و ممنون از نظرات خوبت.حتما در اولین فرصت رسیدگی می کنم.