وقتی که....
وقتی که قلب هایمان کوچک تر از غصه هایمان میشود، وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلک هایمان مخفی کنیم و بغض هایمان پشت سر هم میشکند ... وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهم مان است و رنج ها بیشتر از صبرمان ... وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد ... وقتی طاقتمان تمام میشود و تحمل مان هیچ ... آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو فقط تویی که کمکمان میکنی ... آن وقت است که تو را صدا میکنیم و تو را میخوانیم ... آن وقت است که تو را آه میکشیم تو را گریه میکنیم ... و تو را نفس میکشیم ... وقتی تو جواب میدهی، دانه دانه اشکهایمان را پاک...